تحليل تأثير حس تعلق مکاني زنان روستايي شيعه ي مرزنشين بر مهاجرت در منطقه سيستان(1)
تحليل تأثير حس تعلق مکاني زنان روستايي شيعه ي مرزنشين بر مهاجرت در منطقه سيستان(1)
تحليل تأثير حس تعلق مکاني زنان روستايي شيعه ي مرزنشين بر مهاجرت در منطقه سيستان(1)
نويسندگان:دکتر مرتضي توکلي*
سيد محمود موسوي**
سيد محمود موسوي**
چکيده
اين مقاله به اهميت و تأثير حس تعلق مکاني در پايداري سکونت و تمايل به مهاجرت زنان روستايي شيعه مرزنشين در منطقه سيستان مي پردازد. جامعه آماري اين تحقيق زنان روستايي مرزنشين مي باشند و با تلفيقي از روش کتابخانه اي و بررسي ميداني، به تجزيه و تحليل اين موضوع پرداخته ايم. يافته ها حاکي از اين است که حس تعلق مکاني در زنان روستايي شيعه مرزنشين منطقه سيستان از ضريب بالايي برخوردار است و مي توان از آن به عنوان يک ابزار و يک نقطه قوت در پايداري سکونت در مرزها و کاهش مهاجرت روستاييان در اين مناطق استفاده کرد. در عين حال، تقويت حس تعلق مکاني در بين زنان روستايي شيعه مرزنشين مي تواند به دوام و بقاي خانواده ها و همچنين عدم تخليه مرزهاي ژئوپوليتيکي و عقيدتي در مناطق مرزي منجر گردد و زمينه را براي توسعه مناطق مرزي فراهم نمايد.
کليد واژه ها:حس تعلق مکاني، زنان روستايي شيعه، مرزنشين، پايداري سکونت، سيستان.
مقدمه
در عين حال، حس تعلق مکاني مفهومي پيچيده از احساسات و دلبستگي انسان نسبت به محيط است که در اثر انطباق و استفاده انسان از مکان به وجو مي آيد. از نظر نوربرگ شولتز، حس مکان در مکان هايي يافت مي شود که داراي شخصيت مشخص و متمايز هستند و شخصيت محيطي از چيزهاي ملموس ساخته شده که داراي مصالح، شکل بافت و رنگ است. (Norberg-Schuls,1997) مکان دوستي نيز اصطلاحي است که جغرافي دانان پديدارشناس، معادل با حس مکان مطرح مي کنند و آن را پيوندي پرمحبت و تأثير گذار ميان مردم و مکان ها و قرارگاه ها مي دانند (xu,yan,2001) از نظر فريتز استيل، رابطه ي انسان و مکان تعاملي است؛ يعني انسان ها چيزهاي مثبت يا منفي را به محيط مي دهند و سپس از آن مي گيرند.
چگونگي فعاليت هاي مردم در کيفيت تأثير محيط بر آنها اثرگذار است. در طرف ديگر معادله اين موضوع، مسئله مهاجرت افراد و گروه هاي انساني است که به دلايل متفاوت تصميم بر ترک موطن و زادگاه خود به صورت دائمي و يا موقت مي گيرند. با توجه به اهميت اين حس در بين انسان ها و تأثير آن بر روي زندگي اجتماعي افراد، بر آن شديم تا تأثير اين حس را بر روي زنان شيعه مرزنشين به طور اعم و مطالعه ي موردي تأثير حس تعلق مکاني بر روي ميزان تمايل به مهاجرت در بين خانوارهايي که تعلق و يا عدم تعلق مکاني زنان روستايي شيعه مرزنشين در آنها وجود دارد، در منطقه ي زابل مورد بررسي و تحليل قرار دهيم. اصولاً شناخت اين حس و تحليل اين موضوع ما را ياري مي کند تا بتوانيم تشخيص بدهيم که حس تعلق مکاني در بين زنان روستايي چه تأثيري بر ميزان پايداري سکونت و يا عکس آن (مهاجرت) دارد. البته قوي و ضعيف بودن حس تعلق مکان به طور حتم- همان گونه که در بالا اشاره گرديد- از محيط اطراف و محل زندگي هر شخص تأثير بسياري مي پذيرد. مطمئناً هر چه محيط و مکان براي فرد، محيطي دلچسب و مورد علاقه و با تجارب گذشته ي خوشايندي باشد، حس تعلق مکاني شخص قوي تر خواهد بود. اين موضوع کاملاً در کاهش ميزان تمايل به مهاجرت در هر منطقه بسيار مؤثر است. البته براي نتيجه گيري بهتر و عيني تر بايد منطقه مورد تحقيق کاملاً بررسي شود، و کمبودها و نقاط ضعف، و همچنين نقاط قوت و فرصت هاي منطقه مشخص گردد. ما در اين تحقيق به نقاط ضعف و چالش ها و نقاط قوت و فرصت ها و در آخر، راهبردهاي مؤثر در منطقه ي مورد مطالعه اشاره خواهيم کرد و با يک تحقيق ميداني در ميان زنان روستايي شيعه مرزنشين منطقه ي سيستان و با تهيه و ارائه پرسشنامه براي آنها، به تحليل اين حس و تأثير آن بر روي ميزان تمايل مهاجرت آنها از منطقه ي خود خواهيم پرداخت.
مباني نظري
فريتز استيل، حس مکان را اين گونه شرح مي دهد:
1. رابطه انسان و مکان يک رابطه تعاملي است؛ يعني مردم چيزهاي مثبت يا منفي را به محيط مي دهند و سپس از آن مي گيرند. بنابراين، چگونگي فعاليت هاي مردم در کيفيت تأثير محيط بر آنها اثرگذار است.
2. تصور مکان نه فقط کالبدي، بلکه رواني و تعاملي است و حس مکان به عنوان يک تجربه، از ترکيب يک مکان/رفتار و آنچه انسان به آن مي دهد، به وجود مي آيد. به بيان ديگر، برخي از چيزهايي که انسان در مکان ايجاد مي کند، بدون او و مستقل از او به وجود نمي آيند.
3. برخي از فضاها آنچنان روح مکان قويي دارند که بر انسان هاي مختلف تأثيرات مشابه مي گذارند. به اين ترتيب، مکان ها در افراد مختلف حس هاي متفاوتي ايجاد مي کنند و نقش و شخصيت و تجارب گذشته افراد نيز در دريافت اين حس مؤثر است . (steele,1981)
چارچوب کليت نظريه
1. مجموعه اي از گزاره ها يا عبارات مشاهده اي در مورد برخي جنبه هاي جهان هستي؛
2. ارتباط منطقي ميان گزاره ها؛
3. مجموعه اي از نتايج حاصل از موارد 1 و 2؛
4. پيوند با واقيت تجربي؛
5. مجموعه اي از فرضيات يا پيش فرض هاي مربوط به بنيان و نظريه؛
6. سازمان دهي ارتباطات تمامي موارد بالا بايد به گونه اي تنظيم شود که بيانگر آزمون پذيري اصول نظريه باشد.
نظريه مکان ديويد کنتر در ادبيات طراحي محيط مشهور است. او در اين نظريه بيان مي دارد محيط هاي کالبدي به دليل تعامل سه عاملي اصلي اهميت دارند. اين سه عامل عبارتند از:مکان کالبدي، فعاليتي که در آن به وقوع مي پيوندد، و به معنايي که از وحدت مکان و فعاليت دريافت مي شود. اين سه عامل «مؤلفه هاي مکان» ناميده مي شوند. رابطه ي مورد نظر کنتر به صورت شکل زير قابل مشاهده است:
نمودار کنتر از رابطه ي مؤلفه هاي سه گانه تشکيل دهنده ي «حس مکان»
نمودار کنتر بدون ترديد، تأمين کننده نيازهاي الگوي شش قسمتي مور در مورد مؤلفه هاي نظريه است. اين نمودار مجموعه اي از گزاره هاي شفاف را با پيوندي منطقي و هماهنگ تعريف مي کند (مانند کالبد مکاني، فعاليت ها و معاني که بايد براي ايجاد حسي از مکان با يکديگر کار کنند.) نمودار فوق داراي پيوندهاي شفافي با واقعيت هاي تجربي بوده و زيربناي نظري آن مفروضات فلسفي معيني است. (گروت و وانگ،1384)
حس تعلق مکاني مي تواند يک عقيده بخصوص در ابعاد مختلف يا تعهد رفتار در يک منطقه جغرافيايي را با آهنگ مخصوص به وجود بياورد. حس تعلق مکاني و مکان دوستي طي فرايندها و تعادلي که بين انسان و محيط زيست و زادگاه انسان پديد مي آيد و نيز چيزهاي مثبت و يا منفي که بين انسان و محيط رد و بدل مي شود ايجاد مي گردد و مرتب در زندگي و فعاليت هاي انسان ها انعکاس مي يابد. تعلق مکاني به اين معناست که مردم خود را به واسطه مکاني که در آن به دنيا آمده و در آن رشد کرده اند تعريف مي کنند.(لينچ، 1376) اين حس تعلق اگر به خوبي تقويت گردد و
شناخته شود، تأثير آن بر روي ماندگاري افراد در محل زيست و زادگاهشان افزايش مي يابد و تا جايي ادامه مي يابد که حتي افراد حاضر مي شوند براي دفاع از محل و مکاني که به آن تعلق دارند، فداکاري نيز بکنند. تعلق مکاني در حرکت صهيونيست ها از اقصا نقاط جهان با ايده ي برتري نژادي و تشکيل سرزمين مشترک در اسرائيل بسيار مؤثر بوده است و حتي در جنبه هاي ظاهري زندگي، سبک معماري و ساختمان ها تأثير داشته است. (yacobi,haim.2004)
در حوزه ي پديدارشناختي حس مکان، حقيقت «مکان» است و بيشتر به معناي ويژگي ها و خصلت هاي غير مادي يا شخصيت مکان به کار مي رود که معنايي نزديک به روح مکان دارد؛ به اين معنا که بعضي مکان ها آنچنان جاذبه اي دارند که به فرد نوعي احساس وصف ناشدني القا مي نمايند و او را سرزنده، شاداب و علاقه مند به حضور و بازگشت به آن مکان ها مي کنند. توآن به جاي حس مکان از اصطلاح «مکان دوستي» استفاده مي کند و آن را پيوندي پرمحبت و تأثير گذار ميان مردم و مکان ها مي داند. (Xu,yan,2001)
نتايج يک تحقيق در استراليا بر روي گروهي از پيرزنان نشان مي دهد مقدار کيفي وضعيت جسماني و سلامتي پيرزناني که تنها زندگي مي کنند رابطه ي پررنگي با ميزان معاشرت با همسايگان و مکاني که در آن زندگي مي کنند دارد؛ همچنين حس تعلقي که به آن مکان دارند. مقدار سلامت پيرزناني که با همسايگانشان رابطه دارند و به آنها اعتماد مي کنند و در منطقه اي با آلودگي صوتي کم هستند و يا توسط بستگان خود حمايت مي شوند و به مکاني که در آن زندگي مي کنند علاقه دارند بيشتر است و از نظر هوشي هم بالاتر از پيرزناني هستند که وضع نامساعدي دارند و در مناطقي زندگي مي کنند که آن را دوست ندارند و سر و صدا و آلودگي صوتي وجود دارد. (Buthb.Walker.Janete.Hiller.2007)
دکتر ديل ديشوب در اولين نشست مرکز گفت و گوي اديان با شوراي جهاني کليساها در سال 1375 در تهران، در مورد حس تعلق و هويت، سخناني به اين مضمون ايراد کرد:مسئله ملت و مليت يکي از بزرگترين چالش هايي است که جامعه امروزي آمريکا و به نظر من جامعه غربي با آن مواجه است. مثلاً، در نيويورک با طي مسافتي به اندازه ده بلوک شهري، اختلاف قابل توجهي در فرهنگ محله ها مشاهده مي شود. جايي که مهاجراني از تمام اقصا نقاط جهان را پذيرا گشته است- مثلاً جامعه يهوديان- تمام ويژگي هاي جامعه اروپاي شرقي را با تعصب خاصي حفظ کرده اند. هر محله اي و از هر مليتي ويژگي هاي اصلي خود را دارند. تمام اين اجتماعات کوچک (مهاجر) آمريکايي شناخته مي شوند. به همه تفاوت هايشان، احساس تعلق و وابستگي مشترکي نسبت به آنچه که رؤياي آمريکايي مي خوانيم دارند، ولي در عين حال، يک احساس تعلق متفاوت از وابستگي هايي که مبتني بر ترکيب يک يا چند عامل است(مانند قوميت، زبان، دين و مذهب) دارند. آنها از اينکه آمريکايي هستند ترديدي به خرج نمي دهند، ولي در واقع، مليتشان را با افتخار و گاه چنان با گستاخي مطرح مي کنند که موجب کراهت ديگران مي گردد. آنها داراي يک حس تعلق تاريخي هستند؛ احساس عميق وابستگي که به گذشته برمي گردد. مثلاً، ملتي که خود را ارمني مي دانند در هر کجاي دنيا (لبنان، ژنو، کاليفرنيا و تهران) که باشند احساس تعلق شديد به کليساي ارمني دارند و خود را به همان اندازه ساکنان جمهوري ارمنستان عضو ملت ارمني مي دانند. (اکرمي،1380، ص139-141)
در قسمت هاي شمالي نيومکزيک در مورد تعلق مکان و شخصيت آينده کودکان بررسي انجام شده و تأثير حس مکاني در بين کودکان مورد ارزيابي قرار گرفته است؛ جايي که زندگي کودکان به سرزمين و خانواده و فرهنگ و اجتماع وابسته است؛ وابسته و متعلق به مکان خود. براي تعيين عامل تعلق مکان، بهترين گزينه کودکان
هستند؛ چون کودکان شخصيتشان در مکان خودشان ساخته مي شود و در آينده نمايندگاني براي مکان خود هستند. (Victoria Derr,2002)
تحقيقي از يک گروه نژادي محصور در غرب کاليفرنيا در مورد اثر تعلق مکاني و وضعيت فيزيکي و طبيعي، وضعيت اجتماعي (جمع گرايي) و نمادها و احساسات انجام گرفته است. توجه تحقيق روي سه ويژگي ظاهري قوم و نژاد محصور مي باشد. با نارسايي هايي که در اين قسمت وجود دارد، معماري خاصي در داخل خانه ها و معاشرت و تجارت و تشريفات مذهبي مخصوص به خود را دارند. اين فعاليت ها پس از ورود عده اي مهاجر و معاشرت با اين گروه، موجب گرديده است حس تعلق مکان در اين گروه تقويت شود و آنها به معناي تازه اي از مکان خود بعد از ورود مهاجران و معاشرت با آنها دست پيدا کنند. (Sanjoy M,Shampa M 2002)
اهميت تعلق مکاني در ناحيه ي پاسي ريس در سنگاپور مورد مطالعه قرار گرفت. اين تحقيق، حس تعلق مکان و ساختن خانه در ارتفاعات و مناطق داراي شيب اطراف شهرها را بررسي مي کند. در گذشته، اين ناحيه از سنگاپور از نظر خانه سازي يکنواخت و خسته کننده بود، بعد از يک دگرگوني سريع در مناطق کوهستاني، مسکن سازي و توسعه ي سريع در مناطق کوهستاني پديدار گرديد. طراحي جديد و تنوع در نماي خارجي بلوک هاي ساختماني، شکل عمده ي پنجره ي جلوآمده و رنگ آميزي جديد باعث پديد آمدن وضعيتي بي نظير شد. اهالي از يک تعلق مکاني و هويت جديد بهره مند شده بودند و رو به آپارتمان سازي آوردند. برنامه ريزي بر اساس اصول اخلاقي و تعلق مکاني باعث موفقيت آنها در اين امر شده بود. (Paggey teo and Shirlana Huang.1999)
مطمئناً برنامه ريزي بر اساس علايق و برنامه ريزي مشارکتي در ايجاد و تقويت حس تعلق مکاني بسيار مؤثر مي باشد. اين مسئله آن قدر مهم به نظر مي رسد که برنامه ريزي غير مشارکتي و فن سالاري نه تنها اين حس را تقويت نمي کند، بلکه باعث
حس لامکاني يا احساس عدم تعلق به مکان نيز مي گردد. در همين زمينه، تبريزي (1382)، در رساله دکتري خود، به مطالعه تأثير نوسازي شهري فن گرا بر ايجاد حس لامکاني را در پروژه نواب تهران پرداخت. حس لامکاني به احساس عدم تعلق به مکان که ناشي از فقدان تنوع است اشاره مي کند. در اين رساله، پس از مرور اجمالي تاريخ و تجربه نوسازي شهري، عناصر اصلي نوسازي شهري فن گرا مشخص شد. اين رساله بر اين تأکيد مي کند که علي رغم فاصله گيري نوسازي شهري در جهان خارج از گرايش هاي اقتداري و فن گرا، در کشور ما کماکان اين نوع برنامه ريزي ادامه دارد و برنامه ريزي شهري صورت گرفته در منطقه نواب مبين آن نوع رفتار فن گرايانه است و بر ضرورت به رسميت شناختن سهم و اعانت جغرافياي انسان گرا در برنامه ريزي شهري تأکيد مي کند. در اين رساله همچنين يک الگوي رئاليستي از فرايند توليد حس لامکاني تبيين شده است. نتايج اين مطالعه نشان مي دهند که رابطه معناداري بين برنامه ريزي فن گرا و ايجاد حس لا مکاني وجود دارد. چنانچه برنامه ريزي صورت گرفته غير فن سالارانه و مشارکتي باشد و روابط و ارتباطات اجتماعي و محلي را تحکيم کند و مردم ساکن را به اقامتي بيش از 5 سال ترغيب نمايد، مي توان به عوض ايجاد حس لامکاني، محيطي مأنوس و مطلوب فراهم آورد و حس تعلق مکاني را تقويت کند.
حس مکان و تعلق مکاني مي تواند به عنوان يک عامل مؤثر در جذب افراد به مکان ها عمل نمايد، مشروط به اينکه عوامل تقويت کننده اين حس به خوبي شناخته شوند. از اين رو، در اين پژوهش سعي بر آن شده است تا رابطه حس تعلق مکاني گروهي از زنان روستايي مرزنشين منطقه سيستان و تأثير آن بر ميزان مهاجرت سنجيده شود. به اين ترتيب، شناخت مفاهيم مهاجرت و عوامل آن نيز لازم و ضروري به نظر مي رسد.
پينوشتها:
* استاديار دانشگاه زابل
** دانشجوي کارشناسي ارشد جغرافيا و برنامه ريزي روستايي دانشگاه زابل
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}